عشق یعنی خون دل یعنی جفا عشق یعنی درد و دل یعنی صفا عشق یعنی یک شهاب و یک سراب عشق یعنی یک سلام و یک جواب عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز عشق یعنی عالمی راز و نیاز
بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموی توست اما ریشه ی عمر من است
فکر می کردیم عاشقی هم بچگیست ... اما حیف این تازه اول یک زندگیست
زندگی چیزیست شبیه یک حباب ... عشق آبادیه زیبایی در سراب
فاصله با آرزو های ما چه کرد ... کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد !!!
تو که میدانی تمام وجودم هستی
این شعر را برای تو نوشتم تا بخوانی و بدانی همه ی زندگی ام هستی
نه قافیه دارد ، نه ردیف ، نه آهنگ دارد نه طنین
اینها همه حرف دلم بود ، همین!
چون که ما تاریخمان بر باد رفت هستی و فرهنگمان بر خاک رفت کاوه و آرش همانجا خاک شد پهلوان کشورم عباس شد جای کورش را علی آمد گرفت کل آن آتشکده آتش گرفت رستم و سهراب ها گم میکنیم تازی ناموس خود بت میکنیم نقش رستم ، تخت جمشید خاک شد کربلا و کاظمین آباد شد رسم و زرتشت گر دانی که چیست عید ما جشن غدیر و فطر نیست ای عزیزان جملگی همت کنیم سنت اعراب خاکسترکنیم
جهان بزرگ است و زندگی مرموز تا به حال فکرش را کردهای حتی « تو » تویی که نمیشناسمت ! شاید روزگاری دور ،همه چیزم شوی