عاشقانه تر از باران

پیمانی که در طوفان با خدامی بندی در آرامش از یاد مبر

عاشقانه تر از باران

پیمانی که در طوفان با خدامی بندی در آرامش از یاد مبر

دلم تنگ است ...

دلم تنگ است ...
من گمان می کردم دوستی همچو سروی سبز، چهار فصلش همه آراستگیست
من چه می دانستم هیبت باد زمستانیست
من چه می دانستم سبزه می پژمرد از بی آبی ، یخ می زند از سردی دی
من چه می دانستم دل هرکس دل نیست
قلب ها از آهن و سنگ
قلب ها بی خبر ازعاطفه اند