عاشقانه تر از باران

پیمانی که در طوفان با خدامی بندی در آرامش از یاد مبر

عاشقانه تر از باران

پیمانی که در طوفان با خدامی بندی در آرامش از یاد مبر

نا امیدی

امروز که به دنیام خیره شدم در نهایت دقت چشمامو بستم آره چشمامو بستم برای یک

 لحظه درونم سوخت

چه قدر تنها شدم و چقدر دور شدم از کسی که فکر میکردم صدایم را میشنود

صدای زوزه و طعنه باد رامی شنیدم اما ساکت می ماندم و وقتی با خود اندیشیدم دیدم او هم

مرا به اعماق زمین کوبید

آری او هم مرا کوبید بادی که در نهایت تنهایی تنها یارم بود و به دادم میرسید

اما این نیز بگذرد!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد